خانه ی من در انتهای جهان است...

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

خانه ی من در انتهای جهان است...

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

خانه ی من در انتهای جهان است...

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
و ماه ـ عشق ِ بلند ِ من ـ ورای دست رسیدن بود.
دختری از دیار فرزانگان
دانشجوی کارشناسی حقوق، دانشگاه آیت الله بروجردی.
تمام مطالب این وبلاگ متعلق به نویسنده است و کپی فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

غیرت ذاتی مرد هست نه یه امر اکتسابی!!!

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۱۲ ق.ظ

خیلی وقت پیش شاید ترم قبل یا حتا دو ترم قبل، ساعت 2 ظهر کلاس داشتیم، با سمیرا سر ایستگاه دانشگاه بودیم منتظر سرویس، ایستگاه دانشگاه هم تابلویی چیزی نداره که رهگذران متوجه بشن ما منتظر اتوبوس دانشگاه هستیم! خیابون خلوت بود و فقط من و سمیرا و یکی از آقایون دانشگاه که چند قدم اون طرف تر ما بود توی پیاده روی کنار خیابون بودیم! خدا داده بود به پسرای ولگرد و بی غیرت خیابونی که هر کدومشون از کنار ما رد میشدن یه چیزی بهمون میگفتن که در شأن خواهر و مادر خودشون بود! اون آقای هم دانشگاهی که این صحنه رو دید هی داشت خودخوری میکرد! از طرفی هم نمیتونست با ولگردای خیابون درگیر بشه! دل رو به دریا زد و اومد واستاد کنار ما ! بنده ی خدا تا زمانی که سرویس اومد سرش توی کتاب دستش بود!!!!!

دیروز ساعت 3 ظهر امتحان داشتم، ساعت 2 رفتم سر ایستگاه، هیشکی نبود و فقط من بودم، خیابون خلوت خلوت، پشه پر نمیزد! چند دقیقه که منتظر موندم دو تا از آقایون هم اومدن و در جایگاه خودشون که همیشه چند قدم اون طرف تر ما هست ایستادن! ساعت شد 2.30 ولی خبری از سرویس نبود ( بی نظمی سرویسای دانشگاه ما شهره ی خاص و عام هست) توی این مدتی که منتظر بودیم چون هوا خیلی سرد بود اون دو تا آقا رفتن کنار دیوار و فاصله شون از من بیشتر شد، چند دقیقه بعد یه ماشین اومد میخواست جایی که من بودم پارک کنه، منم کنار رفتم و تکیه دادم به همون دیواری که اون دو نفر پشتش بودن و نمیدونستن من اومدم کنار دیوار! نزدیکای ساعت 2.30 بود که مکالمه ای به این شرح بینشون گذشت:

+ مث اینکه سرویس نمیاد بیا بریم با ماشین بریم.

++ ماشین کجا بود تو این سر ظهر؟؟

+ بابا جلوی یه ماشینی رو میگیریم میریم الان از امتحان جا میمونیم!

++ خب اگه ما بریم پس این خانومی که اینجاست چکار کنه؟؟

+ اون به ما چه ربطی داره!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

++ خب اگه سرویس نیاد اون هم مجبوره با ماشین بره تا دانشگاه الانم که تاکسی نیست مجبوره با شخصی بره!

+ خب بره! به ما چه؟؟؟؟؟!!!!

++ خواهر خودت هم بود اینجوری میگفتی؟؟؟

+ خب میگی چکار کنیم؟ به خاطر اون از امتحان جا بمونیم بعد اسممون رو به عنوان مردای با غیرت تو کتاب گینس ثبت کنن؟؟؟؟ یا اگه میخوای بریم بهش بگیم(با لحن تمسخر آمیزی) : خواهر! بیا با هم ماشین بگیریم بریم تا دانشگاه که توأم تنها نباشی بدزدنت!!! بعد با پاشنه ی کفشش جفت پا میاد تو دندونامون!!!!!!!!

++ نمیدونم!

+ بیا بریم ماشین بگیریم

از پشت دیوار اومدن بیرون، منو که دیدن جا خوردن! یه نگاهی به من انداختن، یه نگاهی به ماشینی که جای قبلی من پارک بود! فک کنم فهمیدن من همه حرفاشون رو شنیدم!!! تو همون حین سرویس اومد! بدون هیچ حرفی هر سه تامون سوار سرویس شدیم!

به این فکر کردم که مردی که غیرت داره فقط نسبت به خواهر و مادر خودش نداره، نسبت به نوامیس مردم هم دغدغه داره! خدا همچین آقایونی رو برای خانواده هاشون حفظ کنه و البته از صمیم قلب دعا میکنم که تعدادشون روز به روز کاهش پیدا نکنه!!!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۱
دختری از دیار فرزانگان

نظرات  (۵)

۲۱ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۱ ...ما شیعه ها ...
بسیار دلنشین بود لایق هزارتا مثبته
پاسخ:
حقیقت بود!
۲۱ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۳ ...ما شیعه ها ...
در این مدت که وبلاگ شما را دنبال می کنم این بهترین مطلبی بود که ارائه کردید
پاسخ:
ینی من هر چی مینویسم چرته؟؟!!! :))))
۲۱ دی ۹۴ ، ۱۳:۰۵ ...ما شیعه ها ...
چرت که نه اما...
پاسخ:
به هر حال اینجا یه وبلاگ علمی یا آموزشی نیست بلکه من خاطراتم رو مینویسم!
۲۱ دی ۹۴ ، ۱۴:۳۶ ♫ شباهنگ
:)
به دلم نشست
پاسخ:
:)
خوشحالم!
خیلی جالب بود :)
پاسخ:
آره:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">