امروز چگونه گذشت!!!!؟؟؟
امروز صب رفته بودیم دفتر رئیس دانشگاه، بعد " ز " میگفت: میترسم بریم داخل!! گفتم: چرا؟ گفت: میترسم تو عصبانی بشی بعد رئیس از اون بالا پرتمون بده پایین!!!!
بعد اومدیم رفتیم پیش استاد " ه " به عنوان منبع یه کتابی معرفی کرده 600 صفحه!! به علاوه ی جزوه ی خودش!! هرچی باهاش حرفیدیم که استاد توروخدا زیاده خیلی ! ازش کم کن! حداقل نصفشو بخونیم وووو اصن گوشش بدهکار نبود! گفت باید همه شو بخونید امتحان هم طوری میارم که اگه کسی کتابو نخونه پاس نشه!!!! بعدازظهر هم باهاش فلسفه ی حقوق داشتم رفتم دانشگاه جلوی انتظامات ماشینش رو دیدم! گفتم نکنه داره میره!!! منتظر موندم از انتظامات اومد بیرون گفتم: استاد دارید میرید؟؟؟؟ گفت: آره!!!! گفتم کجا؟؟؟؟ مگه کلاس نداریم!!؟؟ گفت شما فقط به خاطر این کلاس اومدید؟؟ گفتم آره! گفت به حد نصاب نرسیده برو بعد سوار شد و رفت!!!!!!!! من البته یه مدتی طول کشید تا فهمیدم چی شد در حالی که به رفتن استاد نگاه میکردم تا از دیدگان من محو شد!!!!!!!!!!
فردا ساعت 8 صب با استاد " ر " کلاس دارم! میدونید ساعت 8 صب با استاد " ر " کلاس داشتن ینی شکنجه؟؟؟ از بس آروم حرف میزنه من وسط روز باهاش کلاس داشتم خوابم میگرفت چه برسه به 8 صب!!!!!!!!!! اونم جزای اختصاصی 2 !!!!!