میزبان هم میزبان های قدیم:)))
امروز مهمون داشتیم، پسرخاله ی محترم تاکید کرد که من خورش کرفس میخوام!!! گفتم شرمنده ی اخلاق ورزشیتم! من کار دارم حوصله ندارم خورش کرفس درست کنم، از او اصرار و از من انکار که گفتم: شرط داره، باید جزوه هامو بنویسی تا برات درست کنم!!!! قبول کرد! گوشی رو با هندزفری دادم بهش و رفتم سراغ غذا! یک ربع، 20 دقیقه که گذشت دیدم هی داره غر میزنه! در حالی که ملاقه دستم بود رفتم پیشش گفتم: چی شده هی غر میزنی!!؟؟ گفت: من اصن نمیفهمم این چی میگه!!!!! اصن چیزایی که میگه بلد نیستم بنویسم!! گفتم خجالت بکش!! مثلن دانشگاه رفتی! گفت به خدا نمیفهمم!! اصن املاشون رو بلد نیستم بنویسم!!!!!!!!!! گفتم عیبی نداره، یه کار دیگه بهت میدم! رفتم چسب 5 سانتی رو اوردم تمام کتابچه های قانون رو هم اوردم گفتم: اینا رو که بلدی چسب کنی؟؟؟؟؟!!!!! ضمنن اونجوری مظلومانه نگام نکن! من دلم به رحم نمیاد ها !!!!!! و دوباره رفتم سراغ خورش کرفس!!! یه نیم ساعت بعد برگشتم دیدم کارش تموم شده داره نگاه تلویزیون میکنه!! گفتم: عه!! پس چرا بیکاری؟!!!!! سالنامه مو با خودکار دادم بهش گفتم بی زحمت این چند صفحه چک نویس رو پاک نویس کن !!!!!! نگاه مظلومانه ش تبدیل به نگاه خشونت آمیز شد! گفتم اونجوری نگام نکن! من نمیترسم ها !!!! یه نگاهی به مامانم انداخت و گفت: دیدی توروخدا خاله!!!!!؟؟؟؟ بعد همه با هم زدیم زیر خنده!!!:))))