میدونم که اهل تلافی کردن نیستی اما...
امروز وقتی بی صدا، بی واکنش، بی نگاه و شاید بی اعتنا از کنارم گذشتی دلم شکست.
بدون اینکه در نظر بگیرم من بارها و بارها دل تو رو شکستم...
یادته؟
مگه میشه یادت بره اون وقتی رو که میدونستم با من کار داری و بیرون واستادی اما من بی اعتنا در حالی که با استاد "ش" حرف میزدم از کنارت رد شدم! میدونم که دلت شکست...
مگه میشه یادت بره اون وقتی رو که با دوستام از کنارت رد شدیم و تو به احترام من بلند شدی ولی من دست دوستم رو کشیدم و راهمون رو کج کردیم! میدونم که دلت شکست...
مگه میشه یادت بره اون وقتی رو که من داشتم با استاد "ش" حرف میزدم و تو به علامت سلام سر تکون دادی اما من کاملن بی اعتنا حرفام رو ادامه دادم! میدونم که دلت شکست...
مگه میشه یادت بره وقتی رو که از پله ها بالا اومدی و منو صدا زدی و من با اینکه صدای تو رو شنیدم در رو به روت بستم و بی اعتنا رفتم دنبال کارم! میدونم که دلت شکست...
مگه میشه بارها و بارها شکستن دلت رو یادت بره؟!
امروز دلم شکست به حساب بارها و بارها شکستن دلت... هرچند که بعدش به خیال خودت جبران کردی اما دل من شکست!
شاید من خیلی خودخواهم... شاید