امروز یکی از اقوام زنگ زد و گفت : والا ما حریف این دختر نمیشیم! جان خودت بیا یه تشری بهش بزن یه مقدار هم ریاضی یادش بده فردا امتحان داره!! گفتم باشه و رفتم! چشمتون روز بد نبینه! گیر افتاده بودم عجیب! هرچی براش توضیح میدادم میفهمید ولی ایییییییینقدر بازیگوش بود که دو دقیقه بعد یادش میرفت!! منم که دیدم اوضاع خوب نیست گفتم: ببین! من زیاد مهربون نیستما !!!! اگه یک بار برات توضیح بدم و بازیگوشی کنی و یادت بره میزنمت!!! مادرشم گفت: آره توروخدا ! بزنش!! حالا اینکه خودش روی اعصابم پشتک میزد هیچی! اصن این موضوعات کتاب درسی به حدددددددددی مسخره شدن! به حددددددددددی مسخره شدن که اگه دوران ما مباحث کتب درسی اینجوری بود من همون سالهای اول دبستان ترک تحصیل میکردم!!!!
یه جایی نوشته بود: هر گوسفندی 4 پا دارد!!!! هر شتر مرغی 2 پا دارد!!!!! حالا دوتا گوسفند با هم چند تا پا دارند؟؟!!! (آیکن هزارتا علامت تعجب!!)
بعد یه راه حل جدید برای جمع و تفریق گذاشتن به اسم فرایندی!! یا یه همچین چیزی! والا دقیق یادم نمونده! اصن به حددددددددددی مسخره ست به حددددددددددی مسخره ست که قابل بیان نیست! لقمه رو اصن دور سرشون میچرخونن! اصن یه چیزای مسخره ای داشت این کتاب که رسمن عزمم رو جزم کردم که در آینده بچه مو نفرستم مدرسه! خودم میشینم تو خونه یادش میدم! والا !!! بره مدرسه ایییییییینهمه خرج بزاره رو دست شوهر بدبخت!!! من! که این چیزای مسخره رو یاد بگیره!!! عمرن! مگه از روی جنازه ی من رد بشه!!! مگه الکیه! مگه پول الکی بدست میاد!! (آیکون کنترل احساسات:))))) )