اول ترم که میخوای ثبت نام کنی باید شهریه ثابت و هزینه ی ایاب و ذهاب رو پرداخت کنیم! (که میخوام صد سال سیاه سرویس نذارن در اختیارمون که در اکثر موارد ایییییییینقدر بی نظم و نکبت هستن که از کلاسا جا میمونیم!!) وقتی که میخوایم کارت ورود به جلسه بگیریم دوباره سایت ارور میده که باید شهریه ی ثابت و هزینه ی ایاب و ذهاب رو بپردازید!!!! وقتی که میخوا نمرات رو نگاهکنیم دوباره سایت رو میبندن که باید شهریه ی ثابت و هزینه ی ایاب و ذهاب رو بپردازید!!!!!!!! ینی ما در طول هر ترم سه بار!!!! شهریه ی ثابت و هزینه ی ایاب و ذهاب رو پرداخت میکنیم!!!!!!! دیگه وقتی یه دانشگاهی که به نا سلامتی اسمش دولتی !!!! هست نه آزاد، نه پایم نور، نه غیر انتفاعی!!!! دولتی !!!! دولتی ها !!!!! اییییییییییینقدر حروم خور هست که به دانشجوی بدبخت هم رحم نمیکنه از بقیه هییییییییییییییییچ انتظاری نمیشه داشت!!!
بعد جالبه ایییییینقدر ادعای دین و مذهبشون میاد واسه آدم که دیگه بعضی وقتا عقمون میگیره!!!
قسمتی از دکلمه ای از علیرضا آذر که همدم لحظه های تنهایی من هست:
...
من را بگذار عشق زمین گیر کند...این زخمِ سراسیمه مرا پیر کند
این پِچ پِچه ها چیست،رهایم بکنید...مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود...بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد...شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک...اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک
من شاهدِ نابودی دنیای منم...باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست،چه باید بکنم...با این همه بن بست چه باید بکنم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند...مردم چه بلاها به سَرم آوردند
من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند...در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند
این دغدغه را تاب نمی آوردند...گاهی همگی مسخره ام می کردند
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند...مردم به سراپای دلم خندیدند
در وادیِ من چشم چرانی کردند...در صحنِ حَرم تکه پرانی کردند
در خانه ی من عشق خدایی می کرد...بانوی هنر،هنرنمایی می کرد
من زیستنم قصه ی مردم شده است...یک تو،وسط زندگیم گم شده است...
....
خیلی وقت پیش شاید ترم قبل یا حتا دو ترم قبل، ساعت 2 ظهر کلاس داشتیم، با سمیرا سر ایستگاه دانشگاه بودیم منتظر سرویس، ایستگاه دانشگاه هم تابلویی چیزی نداره که رهگذران متوجه بشن ما منتظر اتوبوس دانشگاه هستیم! خیابون خلوت بود و فقط من و سمیرا و یکی از آقایون دانشگاه که چند قدم اون طرف تر ما بود توی پیاده روی کنار خیابون بودیم! خدا داده بود به پسرای ولگرد و بی غیرت خیابونی که هر کدومشون از کنار ما رد میشدن یه چیزی بهمون میگفتن که در شأن خواهر و مادر خودشون بود! اون آقای هم دانشگاهی که این صحنه رو دید هی داشت خودخوری میکرد! از طرفی هم نمیتونست با ولگردای خیابون درگیر بشه! دل رو به دریا زد و اومد واستاد کنار ما ! بنده ی خدا تا زمانی که سرویس اومد سرش توی کتاب دستش بود!!!!!
دیروز ساعت 3 ظهر امتحان داشتم، ساعت 2 رفتم سر ایستگاه، هیشکی نبود و فقط من بودم، خیابون خلوت خلوت، پشه پر نمیزد! چند دقیقه که منتظر موندم دو تا از آقایون هم اومدن و در جایگاه خودشون که همیشه چند قدم اون طرف تر ما هست ایستادن! ساعت شد 2.30 ولی خبری از سرویس نبود ( بی نظمی سرویسای دانشگاه ما شهره ی خاص و عام هست) توی این مدتی که منتظر بودیم چون هوا خیلی سرد بود اون دو تا آقا رفتن کنار دیوار و فاصله شون از من بیشتر شد، چند دقیقه بعد یه ماشین اومد میخواست جایی که من بودم پارک کنه، منم کنار رفتم و تکیه دادم به همون دیواری که اون دو نفر پشتش بودن و نمیدونستن من اومدم کنار دیوار! نزدیکای ساعت 2.30 بود که مکالمه ای به این شرح بینشون گذشت:
+ مث اینکه سرویس نمیاد بیا بریم با ماشین بریم.
++ ماشین کجا بود تو این سر ظهر؟؟
+ بابا جلوی یه ماشینی رو میگیریم میریم الان از امتحان جا میمونیم!
++ خب اگه ما بریم پس این خانومی که اینجاست چکار کنه؟؟
+ اون به ما چه ربطی داره!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
++ خب اگه سرویس نیاد اون هم مجبوره با ماشین بره تا دانشگاه الانم که تاکسی نیست مجبوره با شخصی بره!
+ خب بره! به ما چه؟؟؟؟؟!!!!
++ خواهر خودت هم بود اینجوری میگفتی؟؟؟
+ خب میگی چکار کنیم؟ به خاطر اون از امتحان جا بمونیم بعد اسممون رو به عنوان مردای با غیرت تو کتاب گینس ثبت کنن؟؟؟؟ یا اگه میخوای بریم بهش بگیم(با لحن تمسخر آمیزی) : خواهر! بیا با هم ماشین بگیریم بریم تا دانشگاه که توأم تنها نباشی بدزدنت!!! بعد با پاشنه ی کفشش جفت پا میاد تو دندونامون!!!!!!!!
++ نمیدونم!
+ بیا بریم ماشین بگیریم
از پشت دیوار اومدن بیرون، منو که دیدن جا خوردن! یه نگاهی به من انداختن، یه نگاهی به ماشینی که جای قبلی من پارک بود! فک کنم فهمیدن من همه حرفاشون رو شنیدم!!! تو همون حین سرویس اومد! بدون هیچ حرفی هر سه تامون سوار سرویس شدیم!
به این فکر کردم که مردی که غیرت داره فقط نسبت به خواهر و مادر خودش نداره، نسبت به نوامیس مردم هم دغدغه داره! خدا همچین آقایونی رو برای خانواده هاشون حفظ کنه و البته از صمیم قلب دعا میکنم که تعدادشون روز به روز کاهش پیدا نکنه!!!
دادرسی مدنی که به خیر گذشت!
فردا دادرسی کیفری هم به خیر بگذره صلوات :|
خدایا به تنهایی ات قسم …
دل هیچ کس را به آنچه قسمتش نیست عادت نده !
ربطی به عنوان پست نداره ولی خب:
++ چقدر بده که بعضیا اینقدر بی انصافن
چقدر بده که دانشجوی حقوق باشی و حق رو زیر پا بذاری، چقدر بده ...
چقدر بده که بعد از اون امتحان آسون، بعد از اون سوالات کاملن واضح که بارها و بارها سر کلاس توضیح داده شده بازم بعضیا ... .
دلم گرفته... خیلی... دلم گرفته از بی انصافی بعضیا...