استاد " م " یکی از بهترین و با سوادترین اساتید دانشگاست که جزو بهترین وکلای تهران هم محسوب میشه. نمره گرفتن از این استاد کار هر کسی نیست جالب اینجاست که اسم هیچ دانشجویی رو هم به ذهن نمیسپاره چون اصلا حضور غیاب نمیکنه با این وجود کلاساش همیشه مملو از دانشجو هست و بجز دانشجویان خودش کسانی هم که باهاش درس ندارن میان سر کلاساش تا بتونن بهره ببرن! خلاصه ما دانشجوا عاااااااااااااشق سواد و اخلاق شوخ طبع ایشون هستیم!
امروز باهاش درس داشتیم و داشتن انواع مرخصی های اداری رو توضیح میدادن! اینکه مثال هایی میزد که از شدت خنده دل درد میگرفتیم بماند! ایشون عادت دارن بعد از تدریس یه موضوع، مسائل حقوقی اون رو هم حل میکنن و همیشه ی خدا میاد کنار صندلی من ماژیک رو میگیره سمتم و میگه: خانم ..... برو سرَ ِ پستت!!!!! منظورش اینه که برم پای تابلو و مسئله رو بنویسم و حل کنم! دیروز هم سر کلاس تجارت یه نگاه معناداری به من کرد و گفت: مسئله حل کن های کلاس بیان این مسئله رو حل کنن!!!!!!!! خلاصه عادتشه به من شوک وارد کنه!!
امروز هم طبق معمول رفتم و مسئله رو نوشتم, گفت هر کسی بتونه اینو حل کنه همینجا دو نمره براش لحاظ میکنم! هر کسی یه نظر میداد, من دوتا ایراد گرفتم و گفتم این حکم رو دیوان عدالت باید نقض میکرده! استاد ایرادات من رو وارد دونست و گفت: کی میتونه به این ایرادات پاسخ بده؟؟ کلاس در سکوت مطلق فرو رفته بود! یکی از آقایون گفت: به نظر من دیوان عدالت درست رای داده! استاد گفت: درسته اما ایرادات ایشون هم درست هست! این تناقض رو حل کنید!!! اون آقا هر استدلالی که میاورد من قبل از اینکه استاد حرفی بزنه یه چیزی در جوابش میگفتم!!! استاد هم فقط لبخند میزد و تایید میکرد!!! مباحثه ی بین ما نزدیک 20 دقیقه طول کشید!!!! در نهایت استاد نظر من رو در مورد ایرادات پذیرفت و جواب اصلی رو داد!
بعد از کلاس اون آقا چنان با خشم به من نگاه میکرد که اگه میذاشتی میومد و سر از تنم جدا میکرد!!!!!!!!
تاحالا شده مجبور بشی نسبت به قشنگ ترین احساس زندگیت بی تفاوت باشی؟
تا حالا شده دلتنگی راه نفست رو ببنده؟
تا حالا شده از ته دل آرزو کنی کاش فردایی وجود نداشته باشه؟
تا حالا شده احساساتت زنده به گور بشه؟
تا حالا شده نبودن هایی رو تجربه کنی که هیچ بودنی جبرانشون نمیکنه؟
.
.
.
تاریخ زندگی من دو قسمت دارد: قبل از تو ، بعد از تو ...
*عنوان از: فرهاد جواهر کلام
کاش میشد فقط تو را داشته باشم...
خدا هی بپرسد: دیگه چی؟؟!!
من بگویم: هیچ! همین کافیست...
.
.
.
سرخ شدی, ناراحت شدی، دستانت لرزید, بغض کردی و گفتی: چرا؟؟؟؟ دلیلش؟؟؟
و من فقط سکوت کردم، چشمانم را بستم تا حلقه ی اشکم را نبینی اما تو این را به حساب بی رحمی و غرورم گذاشتی...! و من حتی نای اعتراض نداشتم! فقط سکوت کردم، بی صدا و شکستم، بغضم را فرو خوردم و سکوتم را ادامه دادم.... سکوتم بزرگترین اعتراض دلم بود به تو...
کاش میشد فراموش کرد بودنت را...
گاهی اوقات قدر روزای زندگیمون رو نمیدونیم،قدر خنده های الکی، حرفای بی خودی، شوخی های دوستانه، قهقهه زدن توی سالن دانشکده، سر به سر اساتید گذاشتن. قدر روزای بی دغدغه...
الان اما...
هنوزم میخندم
هنوزم شوخی هست
سر به سر گذاشتنا هست
اما...
بی دغدغه نیست
از ته دل نیست
با بی خیالی نیست
گاهی برای حفظ ظاهر مجبوری مثل گذشته باشی که بقیه فکر کنن هیییییییچ اتفاقی نیفتاده و تو هم اصلا دلت نگرفته! به قول یکی از اساتیدم: چی؟ کی؟ کجا؟
حال دلم خوب نیست...
همین...!