خانه ی من در انتهای جهان است...

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

خانه ی من در انتهای جهان است...

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

خانه ی من در انتهای جهان است...

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
و ماه ـ عشق ِ بلند ِ من ـ ورای دست رسیدن بود.
دختری از دیار فرزانگان
دانشجوی کارشناسی حقوق، دانشگاه آیت الله بروجردی.
تمام مطالب این وبلاگ متعلق به نویسنده است و کپی فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

امروز یکی از اقوام زنگ زد و گفت : والا ما حریف این دختر نمیشیم! جان خودت بیا یه تشری بهش بزن یه مقدار هم ریاضی یادش بده فردا امتحان داره!! گفتم باشه و رفتم! چشمتون روز بد نبینه! گیر افتاده بودم عجیب! هرچی براش توضیح میدادم میفهمید ولی ایییییییینقدر بازیگوش بود که دو دقیقه بعد یادش میرفت!! منم که دیدم اوضاع خوب نیست گفتم: ببین! من زیاد مهربون نیستما !!!! اگه یک بار برات توضیح بدم و بازیگوشی کنی و یادت بره میزنمت!!! مادرشم گفت: آره توروخدا ! بزنش!! حالا اینکه خودش روی اعصابم پشتک میزد هیچی! اصن این موضوعات کتاب درسی به حدددددددددی مسخره شدن! به حددددددددددی مسخره شدن که اگه دوران ما مباحث کتب درسی اینجوری بود من همون سالهای اول دبستان ترک تحصیل میکردم!!!!

یه جایی نوشته بود: هر گوسفندی 4 پا دارد!!!! هر شتر مرغی 2 پا دارد!!!!! حالا دوتا گوسفند با هم چند تا پا دارند؟؟!!! (آیکن هزارتا علامت تعجب!!)

بعد یه راه حل جدید برای جمع و تفریق گذاشتن به اسم فرایندی!! یا یه همچین چیزی! والا دقیق یادم نمونده! اصن به حددددددددددی مسخره ست به حددددددددددی مسخره ست که قابل بیان نیست! لقمه رو اصن دور سرشون میچرخونن! اصن یه چیزای مسخره ای داشت این کتاب که رسمن عزمم رو جزم کردم که در آینده بچه مو نفرستم مدرسه! خودم میشینم تو خونه یادش میدم! والا !!! بره مدرسه ایییییییینهمه خرج بزاره رو دست شوهر بدبخت!!! من! که این چیزای مسخره رو یاد بگیره!!! عمرن! مگه از روی جنازه ی من رد بشه!!! مگه الکیه! مگه پول الکی بدست میاد!! (آیکون کنترل احساسات:))))) )


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۲۴
دختری از دیار فرزانگان

سرما خوردم شدید!

سرم درد میکنه شدید!

چشمام حتا درد میکنن شدید!

خوابمم میاد شدید!

آزار دارم نمیرم بخوابم!

فردا باید برم دانشگاه؟؟؟؟ نمیدونم!!! کاش تشکیل نشه!! چون به شدت مریضم!!

یک شنبه کلاس استاد " ه " تشکیل میشه؟؟؟ نمیدونم!!!

سه تا از نمره هام هنوز نیومدن اونایی هم که اومدن هنوز قطعی نشدن!!!

و دیگر هیچ!!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۴۵
دختری از دیار فرزانگان

نمیدونم برخی از این اساتید محترم و گرانقدر کی قراره نمرات ما رو اعلام کنن!! آقا ما اولین امتحان رو با استاد " ب " داشتیم نمره ها رو هنوز اعلام نکرده!! استاد " م " با اوووووووووووونهمه ضیق وقت و دادگاه و هزار و یک شغل و سمتی که داره نمرات رو یه هفته ست اعلام کرده! اونوقت... . اصن انگار نه انگار ! دانشجو و چشم انتظاری کیلویی چند بابا !!!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۲۵
دختری از دیار فرزانگان
هر وقت بحث معدل پیش میاد آآآآآآآتتتتیییییشششش میگیرم!! همه ی ماهایی که دانشجو هستیم میدونیم توی هر دانشگاهی از اون بالا بالاها بگیر تا دانشگاه آزاد دارقوزآباد سفلی!!! اساتیدی هستن که کیلویی! نه ! گونی گونی !! یا حتا کامیون کامیون نمره میدن به دانشجو! و اساتیدی هستن مث استاد " م " که اگر کسی ازش 20 بگیره توی دانشگاه مشهور میشه و از هرجایی که رد بشه پچ پچ میفته بین دانشجوا که: ببین! این همون کسی هست که از استاد " م " 20 گرفته!!! حالا شما فرض کنید یه نفر توی یک ترم 7-8 واحد با اساتیدی از گروه اول گذرونده و اون ترم معدلش شده 19 ! بعد منت میذاره سر زمین راه میره!!!! اونوقت زورم از این میاد که بعضی از این آدمای بی جنبه و اون کسانی که ذره ای بویی از اعتماد به نفس نبردن خودشون رو خااااااار و ذلیل میکنن جلوی یه همچین فردی و رسمن خودکشی میکنن براش!!! والا 4-5 ترم شاگردای اول تا سوم همیشه از دخترا بود بهشون کسی افتخار نمیکرد حالا یه ترم یکی از پسرا اول شد بعضی از همون بی جنبه ها نمیومدن بشینن سر کلاس چرا؟؟ چون قراره فلان ساعت فلانی تشریف بیاره دانشگاه اینا باید بمونن تو راهرو که سلام عرض کنن خدمتش!!!!!!!!!! به قول سمیرا الان که ترم های آخر هستیم و کسی تو دانشگاه بهشون اعتنا نکرده خودشون افتادن تو تکاپو واسه پیدا کردن نیمه ی گمشده شون از بین همین معدل بالا ها !!!!!!!!! ای زرررررررشک تو نیمه ی گمشده ای که بخواد اینجوری به دست بیاد!!!!
یه بار تو نمازخونه بودیم بحث ارشد افتاد یکی از همین بی جنبه ها میگفت فلانی گفته اگه ارشد تهران قبول نشم نمیرم!! منم گفتم: فلانی؟؟؟ (منظوری نداشتم همینجوری گفتم) چشمتون روز بد نبینه انگار صندلی داغ گذاشتی زیر پاش!!! آتیش گرفت!!! گفت: لیاقتشو داره!!! لیاقتشو داره!!! از نظر من فلانی لیاقت همه چیزو داره!!!!!!!!! بعدن کاشف به عمل اومد بله!!! ایشون اون فلانی رو معرفی کرده به قاضی ای که ما میرفتیم پیشش و هر هفته با هم!!!! میرن اونجا!!
حالا کاری با این چیزا ندارم میخوام بگم: دختر خانوما، لطفن! خواهشن! اندکی! فقط اندکی! عزت نفس خودتون رو حفظ کنید !
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۷
دختری از دیار فرزانگان

مامانم رفته بود طبقه بالا و منم مشغول کتاب خوندن بودم, یه نیم ساعتی گذشت که صدا زد و گفت بیا بالا !!! رفتم میبینم عه !!! چه چیزا !!! چه کارا !!! پ این کارتن ها چی هستن مامان!؟ میگه اینا جهیزیه ی توئه !!! تو ایییییینقدر دشوار پسندی که اگه خودتو میبردم تماااااااام بازار رو میگردی آخر هم چیزی انتخاب نمیکنی! بنابراین جریمه ت کردم و وسایلت رو به سلیقه ی خودم خریدم! حالا بیا نگاشون کن!!! بعد یکی یکی شروع کرد به باز کردن کارتون ها:

یه سرویس 24 نفره چینی

یه سرویس 24 نفره پیرکس

یه دست قابلمه ی پیرکس

یه دست جا ادویه ای

آب میوه گیری

مخلوط کن

چای ساز

چرخ گوشت

چاقو, قاشق و چنگال حتا !!!!!!

رخت خواب !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتم مامان من تخت خواب میخوام!!!! گفته باشم!!!! گفت تو شوهر کن اون رو هم برات میخرم!!! (فک کنم دیگه از دستم عاصی شده:))))))) )

و...

گفتم مامان پس فقط الان اصل کاری رو کم دارم!!! گفت اون دیگه دست من نیست من کاری که میتونم انجام بدم در همین حده !!! اون دست خودته!!! گفتم من از این عرضه ها ندارم!!!!!!! اگه بذاریش به عهده ی من تا 100 سال دیگه رو سرت آوارم ها !!!!!

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۹ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۷
دختری از دیار فرزانگان

دیشب حدود ساعت 11 خوابیدم تا نماز صب! بلند شدم نماز خوندم دوباره خوابیدم تا 8.30 !!

8.30 بیدار شدم یه ساعتی کارای خونه رو انجام دادم و اینا بعد تا ظهر دوباره دو سه بار یه نیم ساعتی چرت زدم!! بعد ناهار درست کردم بدون اینکه بخورم خوابیدم تا الان !!!! الانم میخوا برم ناهار بخورم احتمالن دوباره بخوابم تا شب !!!!!!!!!

خوابالو هم خودتون هستید !!!!!!!!!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۱۴:۴۱
دختری از دیار فرزانگان

یکی دیگه از اخلاقای بدی که دارم اینه که خیلی زود نگران میشم، خیلی زود... خیلی خیلی زود...


ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺱ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺷﺪﯾﻢ...

ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ !!

ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺷﺎﺩﯾﻢ !!

ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﯿﻢ!!

ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﻣﯿﺪﯾﻢ !!!


... ... ﺍﻣﺎ ...ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ...

ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﺸﯿﻢ ...

ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺗﻮﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻤﻮﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ....


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۵
دختری از دیار فرزانگان

اون کار تحقیقی که کللللی اعصاب و روان منو به هم ریخته بود با موضوع مفهوم نظم عمومی در حقوق کیفری! نمره ش رو زدن: 17.5 !!!

دوست دارم برم به استاد " ر " بگم: خداییش کی میتونست واسه اون موضوع به این سختی و کمبود منبع مث من بهت کار ارائه بده؟؟ خودش هم میدونست و بهم گفت خانوم ... چون موضوعش سخته دارم میدمش به تو از پسش بر میای!! حالا 17.5 ؟؟؟؟؟ من کار تحقیقی 1 رو با استاد " ش " که مشهور به سختگیری هست تو دانشکده با 112 صفحه کار 20 شدم! حالا 17.5 ؟؟؟؟؟ رو چه حسابی؟؟؟؟!!!!!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۹
دختری از دیار فرزانگان

من یه اخلاق خاصی دارم که از همون دوران طفولیت!! باهام بود. خب از شما چه پنهون یه خرده حساس هستم نسبت به تمیزی محیط اطرافم، به همین خاطر برعکس خیلیا که مثلن رویه ی متکا, مبل و... رو تیره میخرن که کثیفیش معلوم نباشه!!!! من همه رو سفید میخرم! مثلن رویه های زیری متکاهای ما صورتی کمرنگ و رویه های اصلی اونها سفید هست! در مورد پتو, پرده و وسایلی از این دست هم این اصل رو دارم به همین خاطر باید حداقل هفته ای دوبار همه رو بشورم! هرچند که الان دستم درد میکنه اییییینقدر از صب تا حالا کار کردم, اما یه حس آرامش خاصی دارم وقتی این وسایل رو میشورم, اتو میکنم, دوباره استفاده میکنم!

از دیگر حساسیت هایی که در این زمینه دارم :

وقتی مهمون داریم نمیذارم خانوما ظرفا رو بشورن و اگه با طرف خیلی رودربایستی داشته باشم وقتی که رفت دوباره خودم ظرفا رو میشورم!!

حتمن حتمن حتمن ظرفامون باید ست باشن در غیر این صورت چندشم میشه توشون غذا بخورم! به همین خاطر از ظرفا خیلی مراقبت میکنم که نشکنن در غیر این صورت کل اون سرویس باید عوض بشه!

اگه برم خونه ی کسی کوچکترین لکه, کثیفی, خاک یا هر چیز دیگه ای تو خونه ش ببینم بمیرم لب به غذا نمیزنم!

روی گاز خیییییییییییییییییلی خیییییییییییییلی حساسم بنابراین بعد از هر وعده ی غذایی که درست میکنم با گاز پاک کن میفتم به جونش و از سر تا پا پاکش میکنم!

از کسایی که ظرفا رو میشورن میذارن روی آب چکان تا خودشون خشک بشن متتتتنفرم! و اگه بدونم کسی این کار رو میکنه به هیچ عنوان لب به غذایی که درست کرده نمیزنم! خودمم بعد از ظرف شستن اونا رو پاک میکنم و میذارم توی کابینت!

دیگه الان اعضای خانواده و فامیل این اخلاق من رو میدونن و همیشه وقتی میرم جایی مهمونی رعایت حال منو میکنن!!!

نمیدونم اسم این اخلاق رو چی میشه گذاشت ولی خب دست خودم نیست کلن از بچه گی اینجوری بودم!

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۸
دختری از دیار فرزانگان

امروز آخرین امتحان با استاد " ک " جزای اختصاصی 1 . امتحانش خیلی خوب بود،

آخیییییییشششش !!! میخوا برم یک هفته ی تمام بخوابم!!!! اییییییییینقدر این مدت بی خوابی کشیدم که حد نداره!! البته یک شنبه انتخاب واحد داریم! نمیذارن چند روز نفس بکشیم ها !!!!

قبل از امتحانات 58 کیلو بودم، امروز صب خودمو وزن کردم 52 کیلو بودم !!!! این کاهش وزن اول به خاطر اون چند روزی هست که مریض بودم و شب تا صب، صب تا شب جون می کندم و همچنین به خاطر شب نخوابی هایی هست که کشیدم!! بعضی وقتا نصف شب که در حال درس خوندن بودم در حد لالیگا گرسنه بودم ولی حال نداشتم برم یه چیزی بخورم!!!!!!!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۱۷:۵۵
دختری از دیار فرزانگان